روزنامه ایران به بیان خاطراتی از مرحوم آیت الله سید رضا بهاء الدینی درباره رهبر کبیر انقلاب پرداخت که بخشهایی از آن بدین قرار است .
• به امام بشدت علاقهمند بودم و ایشان را دوست میداشتم. زیاد درس میدادم و گاهی به خاطر درس زیاد، بعضی از آقایان که مراجعه میکردند تا درس بدهم، قبول نمیکردم. این افراد چون میدانستند من به امام علاقه دارم، ایشان را واسطه میکردند. امام که واسطه میشد و میگفت: «این درس را قبول کن.» من هم موافقت میکردم.
• در دوران جوانی با زمستان سردی روبهرو شدم که همچون دیگران برای دوری از سوزش سرما، پوستینی بر تن کرده بودم و به همین سبب، کارهای خود را با زحمت انجام میدادم. روزی حاج آقا روحالله سراغ من آمد و مرا با آن وضع دید. گفت: «این چه وضعی است که برای خود درست کردهاید؟!» از آن روز تصمیم گرفتم بر سرما مسلط شوم. مدتی نگذشت که توانستم در سوز و سرمای شدید زمستان با لباس معمولی زندگی کنم و از آن پس، هیچگاه وسایل گرمکننده به کار نمیبردم و تنها از رواندازی سبک استفاده میکردم.
• بعد از انقلاب با همه گرفتاریای که امام داشتند و من داشتم، ارتباط خود را قطع نکردیم. در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی، شبی بعد از مغرب قرار بود امام برای بازدید به منزل ما تشریف بیاورند. آن شب کوچه منتهی به منزل ما مملو از ازدحام مردمی بود که در انتظار رؤیت امام، شعار سر میدادند. من در منزل مشغول روشن کردن سماور بودم که خبر دادند ایشان آمدند. وقتی سر بلند کردم امام را در آستانه در اتاق دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم:«آقا! حرکت شما الهی است ولی نفوس مردم آمادگی و تحمل کافی ندارند.» حضرت امام در جواب گفت: «آقای بهاءالدینی همه چیز در اختیار من است، ولی خودم در اختیار خودم نیستم.»
• من از گفته امام دو نتیجه میگیرم، یکی این که ایشان میفهماند که بر نفوس مردم، علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تکوینی دارد و اراده ایشان بر اراده مردم و دیگر شئون مسلط است، به طوری که قلوب مردم در اختیار ایشان است. دیگر این که مقام فنای فیالله و عبودیت و بندگی محض ایشان از این گفته آشکار میشود.
• یاد دارم در سال 1365 شمسی که بیمار بودم و بر اثر کسالت، ضعف شدیدی پیدا کرده بودم، بر آن شدم که یک شب تهجد را تعطیل کنم، چون توان آن را در خود نمی دیدم. اما هنگام سحر حاج آقا روحالله خمینی(ره) را در خواب دیدم که میگوید: «بلند شو و مشغول تهجد باش.» آن شب به خاطر ایشان مشغول نماز شب شدم. هنوز هم گاهی امام به من سر میزند.
• در سال 1342 عدهای در مورد مرجعیت نزد بنده آمدند و نظر مرا درباره دو نفر خواستند. عرض کردم «فلانی آدم خوبی است، اما فقط به درد درس و بحث میخورد، ولی حاج آقا روحالله به درد همه کاری میخورد.»این سخن به گوش آن فرد رسید و از دست من ناراحت شد تا اینکه قبل از انقلاب از دنیا رفت. یک شب به خواب من آمد و اظهار ناراحتی کرد. گفتم: «به خاطر آن حرف، چه کنم تا از دستم راضی شوی؟» گفت: «یک ختم قرآن برایم بخوان.» من هم خواندم. مدتی بعد در سال 1357 که با پیروزی انقلاب مدرسه فیضیه بازگشایی شد، تعدادی از ارواح را دیدم که خوشحالند. یکی از آنان، روح همان شخص بود. در آن زمان بود که احساس کردم خود ایشان فهمیده است که آقا روحالله به درد هر کار میخورد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]